نگاهی به ادبیات، سینما و فرهنگ

این وبلاگ، همچون کافه‌ای است برای گفت‌وگو درباره‌ی ادبیات، سینما و فرهنگ.

نگاهی به ادبیات، سینما و فرهنگ

این وبلاگ، همچون کافه‌ای است برای گفت‌وگو درباره‌ی ادبیات، سینما و فرهنگ.

نگاهی به ادبیات، سینما و فرهنگ
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

نگاهی به «جاماندیم...» نوشته‌ی بهناز علی‌پور گسکری

چیزی شبیه تاریخِ ما

رها فتاحی

این یادداشت پیش از این در هفته‌نامه «کتاب هفته» منتشر شده است

 

جا ماندیم

قطعا هر شخصی می‌داند انقلاب، جنگ و به‌طور کل پدیده‌هایی که انسان مدرن با آگاهی رقم می‌زند، عواقب و دست‌آوردهایی به‌همراه دارد که بخش اعظم آن‌ها غیرقابل پیش‌بینی و ماحصل شرایط و دوران است. تاریخِ ایرانِ معاصر نیست از این قاعده مستثنا نبوده و انقلاب 57 و پشت‌بندش جنگ هشت ساله با عراق، تبعاتی به‌همراه داشته که هنوزاهنوز دست از سر برخی خانواده‌ها برنداشته است. این حوادث را همین‌طور می‌توان به تناوب به عقب هل داد و دید که در یکی دو قرن اخیر، ایران، سرشار از حوادثی از این دست بوده که گاه خانواده‌ای را برای چندین نسل، با دردسرهایی که از آن‌ها راه گریزی نیست، درگیر کرده است.

خانواده‌ی اصلی داستانِ «جاماندیم...» نیز یکی از همین خانواده‌هاست که از تجاوز روس‌ها به شمال ایران تا پس از جنگِ هشت ساله با عراق، نسل به نسل با این آسیب‌ها روبه‌رو بوده است. خانواده‌ی «پاکزاد» در زمانِ روایت داستان، مصایب گوناگونی را از سر گذرانده است. پدر خانواده، گرشاسب، کودکی ماحصلِ تجاوز است، مادر خانواده یکی از انقلابیون 57 بوده، دختر خانواده، درنا، که شخصیت اصلی داستان نیز خودِ اوست، از فعالان سیاسی چپ در سال‌های جنگ است و پسرِ خانواده، برزین، یکی از شهدای جنگ هشت ساله با عراق است و البته دخترِ کوچک خانواده، درسا، دختری کم‌سن‌وسال‌تر، عصیان‌گر و تمام این وادی‌ها جداست که خیلی زود خانواده را مجاب می‌کند شرایط خروجش از ایران را فراهم کنند.

شیوه‌ی روایت داستان با انتخاب زاویه‌دیدهای متعدد، فصل‌بندی‌های متغیر و راویان متعدد، کمی پیچیده است. پیچیدگی‌ای که مابین خواننده و داستان فاصله‌ای می‌اندازد که تا نیمی از کتاب پیش نرود، همچنان خواننده سردرگم خواهد ماند و مدام باید سوال‌های جدیدی که در ذهنش شکل می‌گیرد را بی‌جواب به امید صفحاتِ بعد، رها کند.

داستان اما، با حذف تمام اضافاتش که شاید نیمی از حجم کتاب را گرفته باشد، با ساده‌تر شدن شیوه‌ی روایت و حذف تمامی زاویه‌دیدها و راویان اضافه‌‌اش، می‌تواند داستانی جذاب باشد. داستانی که به‌واسطه‌ی سر کردن در تاریخِ معاصر ایران، دست بردن به باورهای مردم محلی و شباهت مشکلاتشان با مشکلات کلی جامعه‌ی ایران، می‌تواند عمق و محتوایی قابل اتکا پیدا کند.

شاید اهمیت این کتاب نیز صرفا از همینجا نشات بگیرد. در سال‌های اخیر، پس از گسترش داستان‌هایی که از آن‌ها به‌عنوان «داستان‌های آپارتمانی» یاد می‌شد، همواره این انتقاد مطرح بود که این داستان‌ها از سبب شده‌اند که روایت‌ها در اکثر مواقع فاقد هرگونه کنش اجتماعی باشند و تا جایی پیش بروند که حتی یک نمای دوردست نیز در آن‌ها به چشم نخورد و اکثر فضاسازی‌ها مختص به یک فضای کوچک (آپارتمان، اتاق، آشپزخانه و...) باشد. اما این انتقادها نتوانست جلوی پیشرفت این داستان‌ها را بگیرد و کار تا جایی پیش رفت که هرچه جلوتر می‌رویم، داستان‌های بلند و رمان‌های فارسی به روایت‌هایی بیش از حد شخصی نزدیک می‌شوند. داستان‌هایی که در اکثر مواقع دغدغه‌هایی فردی را دربرمی‌گیرد و به‌ندرت از فضای ذهنی یک فرد طبقه‌ی متوسط و درگیری‌های زندگی شخصی و خصوصی‌اش فراتر می‌روند. اما «جاماندیم...» از این قاعده مستنثناست. داستان، در بستری اجتماعی شکل می‌گیرد، شخصیت‌ها و روایتِ کلی، سعی دارد تا آن‌جا که در توانش است- هرچند در خیلی مواقع موفق نمی‌شود- از این دغدغه‌ها فاصله بگیرد. برای این‌کار، نویسنده هم از تاریخ بهره جسته و هم از باورهایی که می‌توانند مستقیم و غیرمستقیم بر زندگی اجتماعی افراد تاثیر بگذارند.

«جاماندیم...» فارغ از آن‌که تا چه حد در نیل به این هدف موفق بوده، لااقل می‌تواند مدعی این موضوع باشد که داستانش قرار نبوده بی‌آزار و بی‌تاثیر باشد و حداقل تمام تلاشش را برای تاثیرگذاری بر مخاطبین و نه مخاطب خاص، انجام داده است. هرچند شاید این موضوع سبب شده که نویسنده به‌شکلی پراکنده به هر مساله نوک زده باشد، اما می‌توان همین را هم نمونه‌ای از روایات تاریخی معاصر دانست که گاه دستخوش تغییراتی بنا به سلیقه و خاستگاه سیاسی راویان شده‌اند و گاه برای هر ماجرا چندین روایت مختلف یافت می‌شود.

بهناز علی‌پور گسکری را همه‌مان به‌عنوان داستان‌کوتاه‌نویس و مدرسی خوب می‌شناسیم، شاید همین هم سطح توقع ما را از «جاماندیم...» بالا می‌برد، توقعی که در طول خوانش کتاب مرتفع نمی‌شود و فقط می‌توان به تک‌بخش‌ها و تکه‌های قابل قبول کتاب تکیه کرد؛ و قطعا اگر ادبیات داستانی فارسی، این‌طور به خشک‌سالی رمانِ خوب نخورده بود، «جاماندیم...» هرگز در بین مهم‌ترین آثار این چند سال قرار نمی‌گرفت. شاید هم بتوان از این زاویه به ماجرا نگاه کرد که چه بر سر ادبیات داستانی فارسی آمده که حتی نویسنده‌ای مانند بهناز علی‌پور گسکری هم نمی‌تواند اثری خلق کند که بتوان آن را با خیال راحت به‌عنوان اثری شاخص معرفی کرد. قطعا از این زاویه اگر به داستان‌نویسی فارسی در این سال‌ها نگاه کنیم، رمانِ خانم علی‌پور را باید مهم دانست، مهم نه از آن جهت که اثری شاخص است، بلکه از آن جهت که چرا آن‌طور که باید سالم و قابل اتکا نیست.


کانال تلگرام

  • ۹۵/۱۲/۲۸
  • رها فتاحی

جاماندیم

مهساـمحبعلی

نشرـچشمه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی