نگاهی به ادبیات، سینما و فرهنگ

این وبلاگ، همچون کافه‌ای است برای گفت‌وگو درباره‌ی ادبیات، سینما و فرهنگ.

نگاهی به ادبیات، سینما و فرهنگ

این وبلاگ، همچون کافه‌ای است برای گفت‌وگو درباره‌ی ادبیات، سینما و فرهنگ.

نگاهی به ادبیات، سینما و فرهنگ
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

بچه‌دار شدن

بچه‌دار شدن

رها فتاحی

 

1. براساس پیروی کورکورانه از فرهنگِ آزاردهنده‌ی دخالت در امور دیگران، عرف بر این است که تا به زوج جوانی که مدتی از ازدواج‌شان گذشته می‌رسی باید بپرسی: «چرا بچه‌دار نمی‌شین؟» البته این پرسش فرم‌های مودبانه‌تری هم به خود گرفته است، مثلا می‌پرسند: «نمی‌خواین بچه‌دار بشین؟» چرایی این پرسش و درست و غلطی‌اش به کنار، پاسخ‌ها عمدتا شبیه به هم است، چیزی در این مایه‌ها: «شرایطش فراهم نیست!» دغدغه‌ام روی همین پاسخ است؛ دوست دارم وقتی زوجی به پرسش دخالتگرِ نخستْ پاسخ می‌دهند، پرسش دوم را مطرح کنم: «دقیقا چه شرایطی؟» اما نمی‌پرسم، نیاز هم نیست چیزی بپرسید، چنین بحث‌هایی از منطقی احمقانه پیروی می‌کنند و شما را پس از اولین پاسخ تا کنه اندیشه‌تان به‌سمت اعتراف هل می‌دهند. کافی است به‌عنوان ناظری خاموش ساکت باشی تا پاسخ «دقیقا چه شرایطی؟» را بشنوی.

2. تمام شرایطی که اکثریت زوج‌های جوانِ طبقه‌ی متوسط در ایران برای بچه‌دار شدن لحاظ می‌کنند شدیدا وابسته به شرایط مالی و مادی است. کم‌تر کسی را می‌توانید بیابید که در پاسخ چرایی بچه‌دار نشدن، جوابی بدهد که به ذاتِ زندگی‌اش مرتبط باشد. پاسخ‌هایی ساده، مثل: دوست دارم سفر کنم، دوست دارم درس بخوانم، دوست دارم تجربه کنم، دوست دارم... و بچه دست‌وپایم را می‌بندد! و تقریبا می‌توانم بگویم به تعداد انگشتان یک دست هم کسی را پیدا نمی‌کنید که بگوید: من هنوز به آن پختگی نرسیده‌ام که بتوانم در زندگی فردی خودم «معنا»یی پیدا کنم، چه برسد به آن‌که بخواهم این معنا را تکثیر کنم!

راه آسان‌تری هم برای اثبات این ندانم‌کاری (بچه‌دار شدن) وجود دارد، از آن‌هایی که بچه‌دار شده‌اند بپرسید: «چی شد که تصمیم گرفتی بچه‌دار بشی؟»

3. قطعا رسالتِ تولید مثل به معنای رسالت تکثیر معنای شخصی‌مان نیست- که این خود می‌تواند بزرگ‌ترین اشتباه هر فرد باشد- اما پرسشی که پاسخش برایم واضح است، این است که مگر می‌شود شخصی که خودش نمی‌داند می‌خواهد «چه کسی» باشد و کجای این مسیرِ منتهی به «چه کسی» شدن ایستاده، تربیت «انسان»ی دیگر را برعهده بگیرد؟ آیا امکان‌پذیر است که ما مسوولیتِ «زندگی» بخشیدن به یک موجود را برعهده بگیریم آن هم زمانی که خودمان هنوز نمی‌دانیم از «زندگی» چه می‌خواهیم؟ به نظر من امکان پذیر است، اما ماحصلش می‌شود همین جامعه‌ی درجازنِ عقب‌افتاده‌ای که در آن زندگی می‌کنیم!


4. ظاهرا بزرگ‌ترین دغدغه‌ی طبقه‌ی متوسط شهری ایران در سال‌های اخیر، در پدیده‌ی تولیدمثل، انتخاب «نام» است! تقریبا تمام زوج‌ها انتخاب «نام» فرزند را یکی از مراحل اصلی رسیدن به انتهای خطِ تثبیت رابطه‌شان می‌دانند. مرحله‌ی زیبایی است، حسِ مشترکِ نام‌گذاری بر نخستین پدیده‌ای که قرار است با هم خلق کنیم. اما این تمام ماجرا است؟ در سال‌های اخیر به‌وفور با نام‌های غریبی روبه‌رو می‌شویم که مدام در تلاشند که گوی سبقت را در «بی‌تکرار» بودن از دیگر نام‌ها بربایند. نام‌هایی که می‌خواهند بچه‌ی ما را از لحظه‌ی تولد، از دیگران متمایز کنند. این فاجعه، قطعا ارتباطی مستقیم با از دست رفتنِ ارزش‌های متمایزکننده‌ی طبقه‌ی متوسط در ایران دارد. طبقه‌ی متوسط در تلاش برای پر کردن این خلا، منحصربه‌فرد‌ترین پدیده‌ای که می‌تواند خلق کند را دستاویز قرار داده است: «بچه»! و با نام‌گذاری متفاوت مدام در تلاش است خودش و دستاورد زندگی‌اش را از دیگران متمایز کند. غافل از این‌که مابین «سورنا»ی ما و «عباس»ی که کنار دستش در مهدکودک می‌نشیند تا زمانی که اندیشه‌ای متفاوت نداشته باشند، تفاوتی نیست.

5. ما نه یاد گرفته‌ایم و نه می‌خواهیم یاد بگیریم که باید پیش از انتخاب نام، سعی کنیم برای زندگی خودمان معنایی شخصی بیابیم، برای رابطه‌هامان معنایی مشترک بیابیم، و از این کشف سرذوق بیاییم. ما باید بپذیریم که فقط و فقط در چنین شرایطی است که حق داریم بچه‌دار بشویم. ما باید بفهمیم که خودِ بچه‌دار شدن نمی‌تواند هدف باشد! اگر امروز از خودمان می‌پرسیم می‌خواهیم «چه کسی» بشویم و پاسخی نداریم، بچه‌دار شدن فقط یک حماقت است، حماقتی که به‌زودی در روندی طبیعی به خودخواهی بزرگی بدل می‌شود! خودخواهی‌ای که زندگی یک کودکِ روبه‌بزرگ‌سالی را به جهنم بدل می‌کند.

6. این روزها که زندگی در ایران سخت و تلخ‌تر می‌شود، به بچه‌های خردسال دور و برم بیشتر نگاه می‌کنم، بارها و بارها آن‌ها را در مواجهه با زندگی‌ای چنین تلخ تصور می‌کنم و وقتی به پدر و مادرهاشان نگاه می‌کنم که غالبا زندگی‌شان چیزی جز سگ‌دو زدن برای گذران زندگی نیست، زندگی‌ای ماشینی و فارغ از هرگونه معنا و هدفِ غیرمادی، جایی در اعماق وجودم درد می‌گیرد. ما چه‌کار می‌کنیم؟ ما که جز انتخاب نام و نهایتا ثبات مالی، به هیچ جنبه‌ی دیگرِ «زندگی» فرزندانمان نگاه نکرده‌ایم، قطعا، ظالم‌ترین خودخواه‌های این جهانیم. ما در ثانیه ثانیه رنجِ زندگی عاری از معنای فرزندانمان سهیمیم، معنایی که تنها مامن و پناهگاه آدمی است در روزهایی که زندگی‌اش به تمامی در آستانه‌ی فروپاشی است.

 کانال تلگرام


  • ۹۷/۰۲/۲۳
  • رها فتاحی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی