به بهانهی خوانش رمان «خلع شدگان» به مثابهی «رمان ژانر»
مسئلهی سرگرمی، مسئلهی انتقاد
رمان حاصلِ دورهی پساکانتی است و شاخصهی این دوره مسئلهی انتقاد و شکستن ساحت مقدس است. این ویژگی رمان ویژگیای منحصربهفرد است که در هیچیک از دیگر زمینههای هنر همتایی ندارد. اساسا ما موسیقیِ انتقادی و غیرانتقادی، نقاشیِ انتقادی و غیرانتقادی و... میتوانیم داشته باشیم- اگر مسئلهی زمانه و نیاز به انتقاد را در اینجا نادیده بگیریم- اما یکی از شاکلهها و ستونهای پدیدهای به نام رمان «انتقاد» است.
ستون دوم و غیرقابل انکار رمان «اصل سرگرمی» است. رمان حاصل برخورد زبانی بالای هرم اجتماع و کف هرم است. این پیوند زبانی در دل خود- چه خودآگاهانه و چه ناخودآگاهانه- منجر به تولید سرگرمی و انتقاد شده است.
حال چنانچه مفروضات بالا را برای پدیدهای به نام رمان لازم بدانیم پس هر شاخه یا پسوندی که پس از این کلمه بیاید میبایست به نسبتی میان این دو کنش- سرگرمی و انتقاد- تن در دهد. پس در چنین حالتی اگر ما تحت نام رمان رئالیستی، رمان ژانر، رمان نو، رمان مدرنیستی و هر عنوان و صفتی خوانشی مشخص از یک متن داریم میبایست به این دو صورت توجه کنیم.
این دو ویژگی در رمانهای مختلف نسبتهای متفاوتی را از آن خود میکنند. در «محاکمه» کافکا به وضوح متوجه چربش اصل انتقادی بر اصل سرگرمی میشویم (باید توجه کرد که سرگرمی نیز در این اثر از درصدی درخور برخوردار است.) و در مقابل در رمان علمی- تخیلیِ «خلعشدگان» اثر اورسولا کِی له.گوئین میزان سرگرمی بر درجهی انتقاد میچربد (در اینجا نیز میبایستتوجه کنیم که مسئلهیانتقاد به روشنی در این متن نمایش داده میشود.).
رماننویسی در ایران برخلاف غرب پدیدهای نوپاست و اگر بتوانیم قبول کنیم که در این تاریخِ کمتر از صدساله، متنی به عنوان رمان با ویژگیهای سرگرمکننده و انتقادیِ توامان تولید شده است باز این پدیده هنوزاهنوز آنچنان که باید و شاید در متن جامعهی ما جان نگرفته است.
رمان پدیدهای وارداتی است که اگرچه میبایست در بستر فرهنگی ایران تغییراتی داشته باشد تا آن را کپی اثر خارجی ندانیم اما در عین حال نمیتوان از سواساسِ خود فاصله بگیرد و هنوز نام خود را حفظ کند. عرصهی رماننویسی در ایران در دورههای مختلف همواره خود را با نمونههای ترجمه در قیاس قرار داده است. روشن است که نویسندگان طراز اول میبایست فروش بهتر و اقبال بهتری از نویسندگان ایرانی داشته باشند زیرا ما هنوز نوباوگانی هستیم که در این نوع از ادبیات آزمون و خطا میکنیم. این پدیده مطمئنا چیزی عجیب و غریب نیست و در بسیاری از کشورهای جهان نیز چنین چیزی قابل درک است. مطمئنا آثار نویسندگان مشهور و بزرگ در کشورهایی مثل نوروژ یا هلند اقبال غیرقابل قیاسی با نویسندگان بومی همان کشورها دارند. همین امر در کشور ما و همسایگانمان نیز مانند ارمنستان، آذربایجان، کشورهای حوزهی خلیج فارس و... مشهود است؛ البته در ایران، همانطور که ایرانخودرو و سایپا واردات خودروی استاندارد جهانی را برابر با ورشکستگی خود میدانند، گروهی از نویسندگان ایرانی نیز ترجمه که یگانه راه اندیشیدن برای ماست را موجب تحقیر و علت خواندهنشدن خود میپندارند.
این سردرگمیِ نویسندگان ایرانی به جای کشف و اندیشیدن، به ظهور فرافکنی کشیده شده است. در چند سال اخیر این گروه از نویسندگان از ادبیات آپارتمانیِ بیمایهی خود به چیزی بیریشهتر به نام ادبیات شهری روی میآورند. برگزاری جلسات متعدد در بسیاری از شهرهای ایران، جوایز ادبی خصولتی با کمک شهرداری تهران در زمان ریاست سردار محمدباقر قالیباف، حمایت نشریات شهرداری و... همگی سرابِ برونرفتِ این نویسندگان از وضعیت نیمهشکستخوردهشان بود. اما در این راه و با تمام تبلیغات وبدهبستانها نیز درِ باغِ دلگشا گشاده نشد زیرا دو بنمایهی اصلی رمان– سرگرمی و انتقاد- در آثار آنها وجود نداشت.
در رمانهای آپارتمانی با خاطرات شخصی نویسندگان طرف بودیم که عینا زندگی کسالتبار را- نه به منظور انتقاد از ملال و کسالت- در متن کپی میکردند. تیپشخصیتهای تکراری و نبود یا کمبود اتفاق، اصل سرگرمی را از متن قصهی این افراد حذف کرد و اثر عاری از انتقادشان سرانجام دستان مخاطب را در حنایی قرار داد که نمیدانست چگونه پولی که بابت کتاب خرج کرده است را به جیب خالیاش بازگرداند.
عوض کردن مسیر و برگزیدن نام ادبیات شهری نیز نتوانست دوام چندانی داشته باشد. ماهیت قضیه تغییر نکرده بود و اینبار شخصیتهای کسالتبار بهجز برداشتن کنترل تلویزیون و رسیدگی به غذایی که روی اجاق میسوخت و آههای پرسوز و گداز برای عشق از دسترفتهشان از آپارتمانهایشان به خیابانهای تهران پا گذاشتند و مستقیم راهی پاساژها شدند. جهان اندیشیدگی محدود این نویسندگان نمیتوانست مخاطبی که هر روز با این مسائل درگیر است را راضی کند و درنتیجه این مسیر به بنبست رسید. ماهیت شهر که اساسا ماهیتی انتقادی است در این آثار به آدرس و پدیدهای شبیه به نقشهی گوگل فروکاسته میشود. اثر ادبی تبدیل به بیلبورد شهرداری تهران میشود و شکست خیلی زود و دور از انتظار در تیراژ آثارْ خود را نشان میدهد. البته این شکست هم نتوانست دوستان یا دشمنان ما را به جایی برساند که بتوانند در خلوت خویش به جستوجوی مشکل آثارشان بیاندیشند. آنها عاشق هیاهو، جلسات، تریبونها، مجلات و مصاحبه بودند. آنها خلوت خود را از دست داده و هنر را در جلسات عجیب و غریب با تئوریهای مندرآوردی جستوجو میکردند.
این نویسندگان در ادامهی راه به شکلی سیستماتیک دست به انتقاد از امر ترجمه و کتابهای خارجی در بازار ایران زدند. دغدغهی اصلی آنها به این موضوع میرسد که علت فروش نرفتن آثارشان پر شدن ویترین کتابفروشیها از آثار خارجی است. نمونهی اعلای این انتقادات هم حاصلش نامهی انجمن صنفی نویسندگان قبل از سال نو در انتقاد از چاپ آثار خارجی بود که البته این مسئله برای ثبت در تاریخ ادبیات و آیندگان بسیار میتواند خوشیمن باشد.
راه کارگاهی و تئوری این گروه در دورهی جدید تحت عنوان «رمان ژانر» شناخته میشود. رمانهایی که اینبار به مراتب بدتر از همان متنهای میانمایهی ده سال گذشتهی همین نویسندگان هستند. زیرا اینبار دیگر این نویسندگان مبنای خاطرات شخصی و زیستِ طبیعی خود را هم از دست میدهند و اساسا هیچ دستاویزی برای شکلگیری متن در اختیار ندارند. جدای از اینکه این متون حتی ارزش نقد را نمیتوانند داشته باشند زیرا در اصل متنی شکل نگرفته است که ما بخواهیم از دیدگاهی خاص به آنها بپردازیم و به قولی پرداختن به آنها صرفا تنها تاییدی است بر این که ما با یک متن مواجهیم و لاجرم در چنین فضایی این بیشتر تشویقی است برای بیمایگی و فرصت دیدهشدن این کتابها.
اما چرا این آثار نمیتوانند رمان ژانر باشند؟ جواب ساده است. زیرا این آثار قبل از آنکه به زیرمجموعهای از رمان بخواهند تبدیل شوند میبایست دو ویژگی که در ابتدای متن حاضر به آن اشاره شد را برای اثبات برادری خویش داشته باشند. چیزی که هیچگاه در نبود سرگرمی و انتقاد در متون گذشتهی- رمان آپارتمانی، رمان شهری و ...- این افراد به سرانجام نرسید به همان شیوه در آثار تازهشان نیز راه به جایی نخواهد برد.
اما آیا رمان ژانر در غرب متنی فقط سرگرمکننده است؟ جواب منفی است. ممکن است ترکیب و نسبت انتقاد و سرگرمی در آثار ژانری به سود سرگرمی بچربد اما هیچگاه اصل انتقاد از این آثار برچیده نشده است. اگر ژانر پلیسی خواندهایم با انتقاداتی از سیستم قضایی و پلیسی درگیر شدهایم، اگر مواجهه ما با ژانر علمی-تخیلی مانند رمان خلعشدگان بوده است با جهانی مواجه شدهایم که اساسا تمامی فلسفه و جامعهشناسی مدرن را در دنیایی اتوپیایی مورد نقد قرار میدهد.
حال که خوب نگاه میکنیم میبینیم که باز یگانه راهی که برای پیشرفت، پیشِ روی ما قرار دارد، همان ترجمه است. ترجمهی گسترده که ما را به قیاس آثار خود با آثار خوب خارجی وادارد. ما نیاز داریم خلعشدگان بخوانیم تا پی ببریم چه اثری را در جهان تحت عنوان رمان ژانر به دست مخاطب میدهند.
- ۹۷/۰۴/۱۳