یادداشتی بر «رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید»، داستانهایی از نویسندگان معاصر روس
از روسیهی پس از فروپاشی چه خبر؟
رها فتاحی
جایگاه روسیه و زبان روسی در تاریخ ادبیات داستانی، جایگاهی همسنگ با قارههای مختلف است. اگر اروپا، آمریکا، آمریکای لاتین و... توانستند در مقاطع مختلف تاریخی با رویکردهای نو و ایجاد سبک و ژانرهای مختلف برای خود جایگاهی درخور در ادبیات داستانی دستوپا کنند، روسیه از آغازِ تاریخِ ادبیات داستانی، همواره حضوری پررنگ و تاثیرگذار داشته است؛ بیشک نمیتوان ردِپای پررنگ چخوف، گوگول، داستایوفسکی، گورکی، تورگنیف، شولوخوف، تولستوی، بولگاکوف و... را در جادهی پرپیچ و خمِ ادبیات داستانی جهان نادیده گرفت. نویسندگانی که هرکدام در مقطعی بزرگترین نویسندگان زندهی عصرشان بودهاند و بیوقفه بر نویسندگان پس از خودشان در جایجای دنیا تاثیر گذاشتهاند. از این رو، اینکه امروز، داستاننویسان روس چه میکنند، از چه و چطور مینویسند، قطعا یکی از پرسشهایی است که باید برایش پاسخی درخور پیدا کرد.
برای
یافتن این پاسخ، مجموعه داستان «رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید...»
که شامل 9 داستان کوتاه از هفت داستاننویس معاصر روس است، میتواند نمونهی خوبی
باشد. داستانهای این مجموعه که توسط «آبتین گلکار» انتخاب و ترجمه شدهاند، از
تنوع خوبی چه بهلحاظ نویسنده و چه به لحاظ داستانی برخوردارند. نویسندگان داستانها
«لودمیلا لولیتکایا»، «لودمیلا پتروشِفسکایا»، «دینا روبینا»، «آندری گلاسیموف»،
«ویکتور پلوین»، «میخاییل یلیزاروف» و «زاخار پریلپین» از 42 تا 78 سال سن دارند و
همهگی در حال حاضر نیز به نوشتن مشغولند. طبیعی است که وقتی از هفت داستاننویس
مختلف داستان انتخاب میکنیم، تنوع خوبی ایجاد کردهایم اما نکتهی جالب مجموعه،
وحدی است که بهطور کلی میتوان آن را به ادبیات داستانی معاصر روس تسری داد.
وحدتی که بیش از آنکه بر ژانر یا تکنیک استوار باشد، بر محتوا و درونمایه استوار
است.
کانال تلگرام کافه 322
در ادبیات کلاسیک روسیه، همواره ردپای پررنگی از نقد اجتماعی و سیاسی به چشم میخورد، آنقدر پررنگ که حتی برخی از نویسندگان سرشناس روس را همانقدر که به عنوان داستاننویس میتوان معرفی کرد، میتوان به عنوان جامعهشناس یا تحلیلگیر سیاسی نیز معرفی کرد. نکتهی جالب داستانهای «رفتیم بیرون سیگار بکشیم...» این است که تمامی داستانها همین ردپا را در خود دارند با یک تفاوت عمده و آن هم نقش پررنگ «فرد» در داستانها است. حالا، داستانهایی که در اختیار داریم، همچون گذشته به جامعه میپردازند، جامعهی معاصرِ خودشان اما اینبار از درونِ شخصیتها. اگر در آثار داستایوفسکی یا چخوف یا حتی جلوتر از آنها بولگاکف شخصیتها در جامعه راه میافتند، و شخصیت و جامعه تاثیر دوسویه بر هم دارند، در این مجموعه، شخصیتها در حریمی خصوصیتر ترسیم میشوند. در خانه، در خانواده، در خواب و رویا و نهایتا در یک اردوگاه نظامی یا باشگاه. دیگر خبری از ادارت شلوغ، تاثیر مخرب بروکراسی دستوپاگیر، سیاهی عمومی حاکم بر جامعه، عدم ارتباط میان قدرت حاکم و مردم و... نیست. اینبار، شخصیتها عاشق میشوند، فارغ میشوند، آدم میکشند، زندگی میکنند بر جامعه تاثیر میگذارند و از جامعه تاثیر میگیرند اما درونیتر، شخصیتر و خصوصیتر.
داستانهای مجموعه را میتوان به شکل دیگری نیز بخشبندی کرد، در میان 9 داستان مجموعه دو داستان از «لودمیلا اولیتسکایا» به نامها «دختر بخارا» و «حیوان وحشی»، و یک داستان از «میخاییل یلیزاروف» به نام «ونگوگ» به زندگی زنان میپردازند. زنانی در جامعهی معاصر روسیه که تنهایی و خلوتشان، درک نشدن و قضاوت سطحی، تاثیری مستقیم بر زندگی و حریم خصوصیشان دارد.
«زن آدمکش» از «دینا روبینا» و «حادثهی خانوادگی» از «آندری گلاسیموف» ما را به درون ساختار و روابط دو خانوادهی معاصر روسیه میبرد. خانوادههایی که پس از فروپاشی شوروی در کشورهای گوناگون ساکنند اما بهنوعی هموطن نیز حساب میشوند.
«نیکا» از «ویکتور پلوین» به تنهایی مردان در همین جامعه میپردازد و با تکنیک ناب شخصیتی در کنار این مرد قرار میدهد که تا پایان داستان بهسختی میتوان هویت حقیقی آن را تشخیص داد و حتی شاید پس از پایان داستان بتوان او را تمثیلی از واقعیت دانست.
«پالتو سیاه» که سومین داستان مجموعه و نوشتهی «لودمیلا پتروشفسکایا» است، داستانی است که در رویا آغاز میشود و بهلحاظ ساختاری شباهت عجیبی به فیلمهای «دیوید لینچ» دارد و معضلی به نام خودکشی را با استفاده از باور و فرهنگِ حاکم بر روسیهی معاصر دستمایهی خود قرار داده است.
«رفتیم بیرون سیگار بکشیم...» دیگر داستان یلیزاروف و «آدمکش و دوست کوچکش» از «زاخار پریلپین» که هردو از طنزی روسی نیز برخوردارند در بستری اجتماعی اما کوچک روایت میشوند، یکی در محدودهی دانشگاه، باشگاه بدنسازی و... و دیگری در یک رستهی نظامی، و تاثیر این دو ساختار را پس از فروپاشی شوروی بر زندگی مردمان و بهطور خاص، شخصیتهای اصلی میبینیم.
«رفتیم بیرون سیگار بکشیم...» مجموعه داستان قابل اعتنایی است که از ترجمهی خوب و روانی برخوردار است که تنوع زبانی و لحنِ نویسندگان را نیز بهخوبی حفظ کرده و کمک میکند علاوهبر تنوع در سوژه و محتوا، با یک نمای کلی از شیوهی برخورد نویسندگان معاصر روس با زبان نیز روبهرو شویم و این موضوع به تاثیرگذاری این مجموعه، کمک شایان کرده است.
همانطور که در ابتدا اشاره شد، در کنار این تنوع، نخهای نامرئیای در داستانها وجود دارد که انگار آنها را به هم، متصل میکند. نخهایی که شاید نتوان با گرفتن سررشتهشان به تمامی زوایای ادبیات داستانی معاصر روس رسید، اما زاویههای پنهان بسیاری را برایمان آشکار میکند. شیوهی برخورد داستاننویسان معاصر روس با تخیل، طنز، زبان، فضاپردازی و از همه مهمتر شخصیتپردازی که ویژگیهای پررنگ ادبیات داستانی کلاسیک روسی است، در داستانهای این مجموعه برای ما ترسیم میشود و بسیار دور از ذهن است اگر نگوییم پس از پایان مجموعه برخی داستانها مانند «نیکا»، «رفتیم بیرون سیگار بکشیم»، «ونگوگ»، «آدمکش و دوست کوچکش» که همه در نیمهی دوم کتاب قرار دارند، مانند آنچه از پیش از ادبیات روسی خواندهایم، تا مدتها و شاید تا ابد با ما و ذهنمان خواهد ماند.