جهان ما را چه به صلح؟
رها فتاحی
در فیلم «مرد سوم» ساختهی «سیندی لومبت»، وقتی شخصیت اصلی از دوستش میپرسد: چرا حالا که جنگ تمام شده، دست از این خلافکاریها برنمیداری؟ ما به کمی صلح و آرامش نیاز داریم.
با پاسخی روبهرو میشود که نمیتوان از اعجابانگیزی آن گریخت: «صلح؟ به ایتالیا نگاه کن، یه تاریخ پر از وحشیگری و مافیا و جنگ و جرم و جنایت دارن، از توشون داوینچی و میکلآنژ و دانته و رافائل و رنسانس دراومده، حالا به سوییس نگاه کن، پونصد سال صلح، چی دراومده ازش؟ تو همچین زندگیای مدنظرته؟»
و حالا، لااقل پس از هشتادوهشت، پس از تمام حوادث اجتماعی، سیاسی و حتی شخصیای که برایم رخ داده، نمیتوانم چشمم را روی این دیالوگ ببندم. گاهی، انگار درستترین حرفها از دهانِ غلطترین انسانها بیرون میآید.
همینها که در تصویر میبینید، سالهای پس از هشتادوهشت، همیشه با همین پوشش، به سمت ما دویدند، به سمتشان دویدیم، از آنها ترسیدیم، از ما ترسیدند، به ما حملهور شدند، بهشان حملهور شدیم، نفرین کردیم همدیگر را و... .
شاید، همان زمان، گذشت و صبوری ما که رایمان میگفتیم به یغما رفته، به مراتب بیشتر از آنها بود، شاید آنها، همین آدمهای توی کادر اصلا، احساس میکردند از خاک و کشورشان دفاع میکنند، چه باورشان هم همین بوده و هست، ما هم اما همین بود آرمان و باورمان، که آمده بودیم از آنکه آمده بود کرامت انسانها را پاسبهدارد دفاع کنیم.
امروز و پس از آن واقعهی تروریستی که هنوز تنورش داغ است، فارغ از گرایش سیاسی، بیلحظهای درنگ و یادآوری آنچه بر ما گذشته، بهواسطهی خواستهای مشترک که اینبار اختلافی بر سر مفهوم آن نداشتیم، عکسهای همدیگر را به اشتراک گذاشتیم و از همدیگر تشکر کردیم و به همدیگر افتخار.
این ماییم، انسانِ دورانِ بحران و جنگ و خون، جهانِ ما را چه به صلح؟
ما، همیشه از میان خاک و خون هنر ساختهایم، ما حالا از میان خاک و خون وحدت ساختهایم، درست مثل سالهای جنگ، درست مثل سالهای پس از کودتا، درست مثل فردا و فرداهای دیگر.
این انسانِ سراپا احساس و انسانِ لحظه و امروز، هرگز به چراییها و چراها کار نداشته است. این انسان، همیشه بهدنبال بهانه و دستاویزی بوده برای معنا بخشیدن به مفاهیم ارزشمندی که خودش خلق کرده، مفاهیمی که در صلح کارکردشان را از دست خواهند داد: گذشت، فداکاری، وطن، قوم و...
جهانی با صلح، بعید است جای جذابی برای زندگی باشد. ما به طریق دیگری زیستن، به طریق دیگری مردن، عادت کردهایم.