یادداشتی بر «خلعشدگان» نوشتهی «اورسولا کی. لهگوئین»
جاری در زمان
رها فتاحی

رمانِ خلعشدگان همانطور که مترجم در مقدمهاش گفته است با دو جملهی تاثیرگذار آغاز میشود: «یک دیوار بود. مهم به نظر نمیرسید.» و این شاید تمام محتوای کتاب نباشد، اما به تمامی مضامینی که در کتاب پنهان و آشکار است، میتواند معنا ببخشد.
زندگی انسان، سرشار از دیوار است، دیوارهایی که مانع ارتباطمان با جهانهای دیگر، کشورهای دیگر، جوامع دیگر، و حتی انسانهای دیگر میشود، دیوارهایی که همیشه هستند و چنان به بودنشان عادت کردهایم که بهنظرمان مهم نمیرسند. اما این دیوارها از اهمیت بسیاری برخوردارند، نقش و کارکرد آنها تا جایی گسترده است که گاه مانع ارتباط ما با خودمان میشود. همین دیوارها، چه زمان باشند چه زبان، چه مرزها باشند و چه قوانین دستوپاگیر، چه اخلاقیات مستتر در جامعه باشند یا اخلاقیات فردی، چه مذهب باشند چه ایدئولوژیهای جهانشمول، مانعاند، مانع ما برای ارتباط و از آن مهمتر برای شناخت.
خلعشدگان رمانی فانتزی و علمی- تخیلی است. مکانش کرههایی غیر از زمین است و زمانش ظاهرا چندین قرن بعد از اکنون. اما آدمهایش همین آدمهایی هستند که میشناسیم، با رویاها، باورها، تواناییها و ضعفها، طمعها و گذشتها و عشقهایی که دیدهایم، لمس و زندگی کردهایم و شناختهایم. از این رو، شاید گریز نویسنده به آینده و مکانی که غریبه است، ترفندی حساب شده برای انتقال مضمونی است که وابسته به زمان نیست، بلکه وابسته به زندگی بشر است.