دروغگویی و نقش ما
رها فتاحی
1. آسیبهای اجتماعی چترشان
را بهگونهای بر زندگی ما باز میکنند که گاه به هر سمت و سویی برویم باز
ناگزیریم که زیر سایهشان قدم بزنیم. قطعا بستن چتر از عهدهی فرد خارج است و در
اکثر مواقع نیازمند ساختاری مستحکم است که ستونهایش از راس تا کفِ هرمِ جامعه کشیده
شده باشد. پس باید چهکار کرد؟ در جوامعی که خبری از چنین ساختارهایی نیست و همتی
هم در نهادهای حاکم بر جامعه بهچشم نمیخورد، باید چشمها را بست و همچون
خوابگردان به زندگی فارغ از کنشگری و تاثیرگذاری ادامه داد؟
2. یکی از جهانشمولترین آسیبهای اجتماعی «دروغگویی» است. قطعا، هر انسانی در طول زندگیاش بارها و بارها در مقام دروغگو و در مقام فریبخورده قرار میگیرد، گاه با آسیبهایی اندک و گاه با آسیبهایی چنان ژرف که ردشان تا لحظهی مرگ بر روح و روان شخص باقی میماند. قطعا «حقیقت و هیچچیز جز حقیقت» تنها یک رویا است، انسانِ امروزی را از بسیاری زشتیها گریزی نیست و قطعا دروغ و دروغگویی یکی از همان صفاتی است که گاه حتی لازمهی تداوم زندگی بهشمار میرود.
3. دروغها را میتوان به سه بخش تقسیم کرد: دروغهایی که ارتباط مستقیم با نهادهای حاکم بر جامعه دارد، دروغهایی که ارتباط مستقیم با فرهنگ حاکم بر جامعه دارد و دروغهای فردی. شاید اینطور بهنظر برسد که جز در بخش سوم در هیچکدام کاری از افراد عادی جامعه چون ما برنمیآید و چون تاثیر دروغهای فردیای که در زندگیمان میگوییم آنچنان گسترده نیست که به فاجعههایی بشری منتهی شود، پس کاری از دست ما برنمیآید اما اینطور نیست. فریب، بهمثابهی فرهنگی گسترده در جامعه سرشار از ساختارهای همپوشان است، ساختارهایی که ناخواسته از عملی به عمل دیگر در یک فرد و از فردی به فردی دیگر در جامعه و از نهادی به نهادی دیگر در ساختار قدرت منتقل میشود.
4. چهکاری از دست ما برمیآید؟
آیا ما میتوانیم به عنوان یک فرد برای لحظهای هم که شده از زیر چتر دروغ بیرون
بیاییم؟ ما در جامعهای زندگی میکنیم که بیذرهای اغراق، دروغ و عملهای منتهی
به دروغ و فریب در آن موج میزند، از نحوهی پوشش تا خورد و خوراکمان وابسته به
فریب است، برای طی کردن مراحل یک کار اداری ساده بارها و بارها باید دروغ بگوییم،
برای استخدام باید دروغ بگوییم، برای کم کردن هزینههای درمانی باید دروغ بگوییم،
برای پنهان کردن شخصیترین روابطمان نیازمند دروغیم و... ما که از صبح تا شب راهی
جز فریب پیشرویمان نیست، چگونه میتوانیم برای لحظهای پا را از زیر چتر گستردهی
دروغ بیرون بگذاریم؟
دروغهای مصلحتی
5. بخش عمدهای از دروغهای مصلحتی، دروغهایی است که ارتباط مستقیم با فرهنگ ما دارند: «تعارف!».
تعارف، بارزترین شکل دروغ است که اگر صادقترینِ آدمها هم باشیم، بارها و بارها ناآگاهانه به آن تن میدهیم. مثلا وقتی به آشنایی در خیابان برمیخوریم و به او میگوییم: «از دیدنت خوشحال شدم» یا همین «چاکرم»، «مخلصم»، «قابل نداره» و... که مدام در روابطمان میگوییم. ما اکثر این جملات را بیآنکه به آن اعتقادی داشته باشیم، به زبان میآوریم و درواقع دروغ میگوییم! شاید بهنظر برسد که چنین دروغهایی بیخطر هستند، به هیچکس آسیبی نمیرسانند و حتی گاه موجب میشوند دیگران ما را دوست داشته باشند و احترام بیشتری برای ما قائل باشند؛ از طرف دیگر، حذف چنین تعارفات مرسومی ممکن است به ترد شدن ما منتهی شود، ممکن است آدمها ما را بینزاکت، بیمهر، خسیس و... بخوانند و قطعا زندگی در جامعهای که اکثریت دربارهی ما اینطور فکر میکنند دشوار و تلخ خواهد شد.
6. در وهلهی نخست باید بدانیم که آنچه میکنیم دروغگویی است و قطعا هر دروغی، حتی بیآزارترین دروغها اگر برای رفع بحرانی حاد نباشند، نمیتوانند بیخطر و بیآسیب باشند. دروغهای سادهای از این دست، ما را به تکرار دروغگویی وادار میکند و برخلاف آنچه بهنظر میرسد به خودِ دروغگو بیشتر آسیب میرساند تا آنکه دروغ میشنود. چنین دروغهای کوچکی، با آنکه بهنظر نمیآید اما از ما که دروغ گفتهایم انرژی میگیرد، ما را مدام در اضطراب ناشی از قضاوت قرار میدهد و با آنکه بیضرر بهنظر میرسد آسیبی پنهان به ما وارد میکند.
7. ما به عنوان فرد نمیتوانیم تمام تعارفات حاکم بر جامعه را حذف کنیم، نمیتوانیم وقتی کسی را در خیابان دیدیم به او بگوییم: «اصلا از دیدنت خوشحال نشدم»، عواقب چنین کاری به اندازهی دروغگویی و حتی بیشتر از آن است. ما فقط و فقط یک کار از دستمان برمیآید: به دیگران نشان دهیم که نیازی به چنین دروغهای مصلحتآمیز و ظاهرا بیضرری نداریم!
ما میتوانیم از دست دوستی که یادش رفته تولدمان یا سال نو را به ما تبریک بگوید، ناراحت نشویم؛ ما میتوانیم فردی را که در خیابان ما را دیده و بعد از یک سلام و علیک ساده عبور کرده قضاوت منفی نکنیم؛ ما میتوانیم اگر کسی باقی پول را بیتعارف از ما گرفت نگوییم خسیس است و... ما در سادهترین شکل ممکن میتوانیم لااقل به اطرافیان خودمان نشان دهیم نیازی به چنین دروغهایی نداریم تا آنها را دوست داشته باشیم، ما میتوانیم به اندازهی دایرهی دوستیها و روابط خودمان منفذی در چتر دروغ ایجاد کنیم و برای لحظهای از زیر سایهاش خارج شویم و ببینیم چقدر، چقدر، چقدر زندگی با حذف چنین دغدغههایی لذتبخشتر میشود؛ درست مثل باریکهای نور خورشید در هوایی سرد و ابری، لذتش بینظیر نیست؟
دروغ در روابط
8. بخش عمدهای از مواجههی ما با دروغ با روابطمان ارتباط مستقیم دارد. روابط شخصیای مانند رابطه با همکار، دوست، خانواده، معشوق و... . دروغهایی که در اینگونه روابط گفته میشوند الزاما با نیتِ فریب مطرح نمیشوند. گاه اتفاقا با خیرخواهانهترین نیتها و با انگیزههایی برای نشکستن دل، کم کردن آسیب، دور کردن طرف مقابل از خطر، پیشبینی خواستِ طرف مقابل و... دروغ میگوییم و دروغ میشنویم.
9. شباهت مابین چنین دروغهایی با دروغهای مصلحتآمیز زیاد است، در نتیجه آسیبهایش نیز همانطور است. ما گاه با گفتن چنین دروغهایی وادار میشویم تا مدتها برای پوشاندن آن دروغ، دروغ بگوییم و اینطور به خودمان به عنوان دروغگو آسیب بیشتری وارد کنیم چرا که مدام در اضراب لو رفتن هستیم، مدام برای بهخاطر داشتن دروغ قبلی انرژی مصرف میکنیم و... . اما ماجرا فقط همین نیست، دروغهایی از این دست به خودِ شخص فریبخورده نیز آسیب میرساند. افرادی که به ما نزدیکند بهمرور متوجه تناقض موجود مابین کلام و حسوحال ما میشوند و زمانی که به قطعیتِ این تناقضات پی ببرند دچار چنان آسیبهای روحی و روانیای میشوند که ممکن است بر رفتار و عملکرد آنها در سایر روابطشان نیز تاثیر بگذارد.
مثلا معشوقی را فرض کنید که به او نگفتهایم به تنهایی احتیاج داریم. او اگر هر زمانی متوجه شود که وقتی در کنار ما بوده، احساس آرامش نکردهایم، چطور میتواند مطمئن باشد در تمام لحظاتی که با ما بوده، ما چنین احساسی نداشتهایم؟ چطور میخواهیم او را قانع کنیم که فقط همان یکبار، یا همان روزهای خاص چنین حال و روزی داشتهایم؟
10. قطعا حذف چنین دروغهایی
برای ما هزینههایی دارد، همان معشوق یا دوست یا همکار یا قوم و خویشی که به ما
زنگ زده و میخواهد مهمانمان باشد، وقتی بشوند که شرایط پذیرایی از او را نداریم
چون حال و روزمان خوب نیست، قطعا میرنجد، از بین بردن چنین رنجشهایی به اندازهی
رفعِ آسیبهای دروغ دشوار است اما در بلندمدت تاثیرات مثبتی دارد. ما باید به شعور
و درکِ مخاطبانمان در زندگی احترام بگذاریم، باید بپذیریم که آنها هم از درک
برخوردارند و اگر نه اینبار، بهزودی متوجه خواهند شد که ما نخواستهایم به آنها
دروغ بگوییم و دروغ نگفتنمان به مراتب ارزشمندتر از هر فریب دیگری برای یک شب دور
هم بودن است.
دروغ و گفتوگو
11. ما باید با دوستان، نزدیکان و همکارانمان صحبت کنیم. دربارهی دروغگویی، دربارهی دغدغهها و نگرانیهای مرسومی که در روابط ایجاد میشوند و به دروغگویی منتهی میشوند. ما باید حد و حدود و ظرفیت خودمان را برای شنیدن حقیقت به آنها اطلاع دهیم. در عین حال باید مدام بکوشیم که ظرفیتمان را افزایش دهیم. اگر ما به همکارمان بگوییم که وقتی خطایی در کار از ما سر زد ترجیح میدهیم او به ما گوشزد کند و نه لاپوشانی، اگر به اقواممان بگوییم وقتی حوصلهی مهمان ندارند به ما بگویند خوشحال میشویم، اگر به معشوق بگوییم وقتی خطایی از او سر زد ترجیح میدهیم ما را در جریان بگذارد و اینطور به یکدیگر نزدیکتر شویم و... دیگران در کنار ما راحتتر خواهند بود، لااقل ما تمام تلاشمان را کردهایم که بارِ سنگین دروغگویی را از روی دوش آنها برداریم. چنین کاری ممکن است همیشه به شنیدن حقیقت منتهی نشود اما مابین همهی افرادی که با آنها در ارتباطیم اگر فقط تعداد اندکی با ما اینطور رفتار کنند، ما از بار دروغگویی آنها کم کردهایم، خودمان کمتر فریب خوردهایم و در نتیجه اعتماد را تقویت کردهایم؛ صداقت را تقویت کردهایم و قطعا زندگی سالمتر و کماسترستری برای خودمان و آنها ساختهایم.
12. در کنار این، ما باید حقیقتا تلاش کنیم ظرفیت و حد و مرزهای خودمان را در مواجهه با حقیقت گسترش دهیم. باید بدانیم بهقول آن دیالوگ معروف: «یک پایان تلخ، بهتر از یک تلخی بیپایانه.» در اکثر مواقع شنیدن یک حقیقت حکمِ یک پایان تلخ را دارد، اما دروغ، با همپوشانی، با تداوم، با تکرار، بدل به تلخیای بیپایان میشود. تلخی بیپایانی که امروز بیاغراق در آن غرقیم. تلخی بیپایانی که نتیجهاش حجم گستردهی بیاعتمادیای است که در جامعه میبینیم.
ما در مواجهه با دروغهای ساختاری و سیستماتیک حکومتها و قدرتها و شرکتهای بزرگ شاید کاری از دستمان برنیاید اما نباید فراموش کنیم که یکی از ما، فردا میتواند بخشی از ساختار حاکم باشد، بخشی از تیمهای مدیریتی شرکتهای بزرگ، بخشی از سیستم آموزشی کشور و... پس بهتر است بدانیم و بدانند که دروغ، اگر نه بدترین اما یکی از آسیبزاترین رفتارهای انسانی است. از آن گریزی نیست، مانند هوای آلودهای که استنشاق میکنیم، اما میتوانیم گاهی، لااقل هفتهای یکبار به کوه و دشت بزنیم، میتوانیم خودمان در آلودهتر نکردن هوا تلاش کنیم، تلاشی که شاید به چشم نیاید، اما زندگی خودمان و اطرافیانمان را لذتبخشتر میکند، سادهتر، با فریب کمتر و اعتماد بیشتر.
کانال تلگرام کافه 322